تقدیم به کسی که نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد
دلم برای کسی تنگ است
آرام اشک میریزم تا سکوت این خلوت عاشقانه نشکند
در خلوت تنهایی ام برای دل خویش مینویسم نوشته هایی که شاید یادگاری باشد از روزهایی که همدمی نبود تا سر بر شانه هایش گذارم و نا گفته هایم را برایش باز گویم
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم تا دوباره به چشم هایت خیره شوم
تا برهمه ی غم وغصه های بی تو بودن چیره شوم
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده در حسرت گرمی دست هایت هستم تا کی باید خیره شوم به عکس هایت
هنوز هم عاشقم
عاشق ناز کردن هایت
هرچه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو
هرچه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست بدجور از نبودنت شاکیست
با تمام وجود دوستت دارم وتا آخرین غروب منتظر آمدنت هستم